تحولات منطقه

۱۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۷
کد خبر: ۵۰۰۳۵۷
سیاستمداری که جوراب بافی می دانست
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

قدس آنلاین - قسمت این بود! آدمی که پس از سالها، روز ۱۲ بهمن ماه ۵۷ و در ۴۲ سالگی ، دوباره پا به خاک ایران گذاشته بود ، ۳۴ سال بعد درست در روز ۱۲ بهمن از عالم خاکی پا به جهان دیگر گذاشت. مرحوم دکتر «حسن حبیبی» از جمله چهره ها و شخصیت های سیاسی و انقلابی است که در روزهای پرالتهاب پیروزی انقلاب و پس از آن تا سالها در متن مبارزه و سیاست حضور داشت و از حاشیه های سیاسی و جناحی بیزار بود .دولتمرد محجوب و مؤقر آن سالها ، پس از کناره گرفتن از دنیای سیاست نیز حاضر شد مدتها در حاشیه باقی بماند اما دامن دولتمردی و مرامش را به حاشیه های داغ سیاسی آلوده نکند.

جوراب بافی

اگر رسم خود ساخته گزارش از شخص نویسی نبود ، می شد دوران کودکی و نوجوانی دکتر را بی خیال شد و از همین اول مطلب پرداخت به باقی ابعاد شخصیتش . با این همه خیلی مختصر می گوییم :  «حسن حبیبی»  سال ۱۳۱۵ – شاید هم ۱۳۱۶- در تهران زاده شد ، کمی تا قسمتی تیزهوش و با استعداد بود برای همین همزمان با درس خواندن در مدارس عادی، نزد پدر و چند نفر از مدرسان حوزه علیمه به یادگیری علوم دینی هم مشغول شد. البته اینها جدای از فعالیتش در کارگاه خانگی جوراب بافی بود. پدرش اصرار داشت : مرد باید به جز درس خواندن کار و حرفه ای را هم بلد باشد. برای همین هم تابستانهای نوجوانی «حسن حبیبی» گره خورد به انبوه کلافهای نخ، رنگ آمیزی آنها ، بافتن جوراب و فروش شان در بازار.

کل کل با نخست وزیر

مشتری پروپا قرص جلسات تفسیر قرآن آیت الله طالقانی بود. دانشجوی حقوق آن زمان در جلسه پرسش و پاسخ از نخست وزیر – علی امینی – با پرسیدن سؤالات تند ، امینی را به چالش کشیده بود. نمی گوییم دانشجوی پرشور ، اهل مبارزه و جنگ و گریز با رژیم اما از مخالفان سرسخت حکومت به شمار می رفت. بسیاری او را عضو نهضت آزادی می دانند هرچند همسرش که پس از رفتن «حبیبی» به فرانسه با او آشنا شده این را رد می کند و می گوید او در فعالیت هایش با خیلی ها کار می کرد اما هرگز عضویت رسمی هیچ گروه سیاسی را نداشت. احسان نراقی توانسته بود در «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی ایران» که وابسته به دانشگاه تهران بود برایش کاری دست و پا کند. گروه خون «حبیبی» هم با کارهای پژوهشی و فرهنگی بیشتر جور در می آمد. مدتی بعد هم از همین مؤسسه بورس تحصیلی گرفت و راهی فرانسه شد.پیش از این چند بار ساواک به خانه پدری اش ریخته بود و همه چیز را زیر و رو کرده بود چون «حبیبی» روحانی زاده بود، در دانشگاه به انتشار مجله «پیام دانشجو» کمک می کرد و زمانی با مصدق نامه نگاری کرده بود.

شیخ

«حبیبی» ، بنی صدر و قطب زاده در فرانسه به سه تفنگدار معروف بودند. البته به قول «دکتر توسلی» - یکی از همدوره هایش در فرانسه–  : « ... میان اینها «حبیبی» با دوتای دیگر فرق داشت. دوست بودند و همکار و کنار هم فعالیت می کردند اما هرکدام خط مشی فکری جدا از هم را دنبال می کردند».

واقعیتش این بود که آن مثلاً دو تفنگدار دیگر هم میان خودشان «حبیبی» را به خاطر رعایت مسایل شرعی و پایبندیش به امور دینی «شیخ» لقب داده بودند. شهید بهشتی در نشست اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان ، حبیبی را که آن زمان مشاور و ناظر سیاسی اتحادیه بود ، شوخی و جدی اینگونه به دیگران معرفی می کند : «این آقای حبیبی عزیز ما، ایشان هشت سال است که گوشت نمی‌خورند... ولی ماشاءالله یک آقایی هستند خیلی سالم، آب و رنگ‌دار، شوخ و شنگ و یک انسانی که انسان از انس با او لذت می‌برد. چه عیب دارد که انجمن‌هامان افراد این جوری داشته باشد. التزام به امور مذهبی، التزام به اجتناب از محرمات، التزام به ادای واجبات و...».

روشنفکر متدین

به فرانسه آمده بود تا دکتری اش را بگیرد . اما علاوه بر درس خواندن همه کار می کرد. از فعالیت های سیاسی در انجمن های اسلامی دانشجویی ، در آوردن روزنامه «ایران آزاد» که پیش از آن دکتر «شریعتی» چند شماره اش را به چاپ رسانده بود ، تا کارهای تحقیقاتی ، ترجمه و نگارش . همه ایرانی های سیاسی ، فرهنگی و غیر فرهنگی مقیم فرانسه آن زمان «حبیبی» را فرد روشنفکر و متدینی می دانستند که بر خلاف دو تفنگدار دیگر، اهل کار عمیق و اصولی اما بدون سرو صدا بود. قطب زاده بر خلاف او متخصص هیاهو راه انداختن و کارهای پر سرو صدا بود و بنی صدر هم به قول دوستان ، عشق ریاست جمهوری بود و دایم می نشست و بر می خاست و از رئیس جمهور شدنش در ایران پس از انقلاب حرف می زد. طوری که حتی مرحوم دکتر «شریعتی» گاه به کنایه و شوخی با جمله «رئیس جمهورمان کجاست» سراغ بنی صدر را از «حبیبی» و دیگران می گرفت!

قرار بود در فرانسه بماند

به هزار و یک دلیل قرار بود دیگر به ایران بر نگردد. خودش را در فرانسه ماندنی می دانست. شاید به پیروزی سریع انقلاب فکر نکرده بود. اما با ورود بی سرو صدای امام«ره» به پاریس همه چیز انگار تغییر کرد. «حبیبی» رابط اصلی بود که در فرودگاه به استقبال امام«ره» رفت و در واقع کارهای اقامت ایشان را به عهده گرفت. همسرش در این باره گفته است: « خیلی‌ها به اشتباه فکر می‌کنند که امام خمینی وارد خانه ما شدند درحالی‌که ما در پاریس زندگی نمی‌کردیم ... آقای دکتر به‌عنوان امین امام مطرح بودند و امام او را از قبل می‌شناختند و با هم در ارتباط بودند. ایشان مدت کوتاهی در پاریس اقامت داشتند ...».

نخستین قانون اساسی

وقتی امام«ره» در نوفل لوشاتو مستقر شدند و از سوی دیگر انقلاب هم در ایران بالا گرفت مسأله تشکیل دولت و جمهوری جدید در ایران دغدغه فکری «حبیبی» شد. برای همین در صحبت هایش با دیگران از لزوم داشتن قانون اساسی جدید حرف زد و اینکه نمی شود دست خالی به ایران رفت. مارجا به گوش امام«ره» هم رسید و برای همین هم خود «حبیبی» را مأمور کردند به اینکه بشین و قانون پیشنهادی ات را بنویس! پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی را برای نخستین بار او انجام داد و امام«ره» نیز آن را با اصلاحاتی تأیید کردند تا در تهران در کنار پیش نویس های دیگر مورد بررسی قرار بگیرد. البته خیلی ها معتقدند این پیش نویس برگرفته از قانون اساسی کشورهای اروپایی و هماهنگ سازی آن با مسایل ایران و اسلام بود.

تنفر از قدرت طلبی

این را که در ایران پس از انقلاب او نخستین «معاون اول رئیس جمهور» بود ، سابقه حضور در شورای عالی انقلاب فرهنگی ، وزارت در وزارتخانه های مختلف ، ریاست فرهنگستان زبان و ادب فارسی و ... را دارد و بیشتر از ۲۰ عنوان کتاب نوشته است را بارها گفته اند و شاید شنیده و خوانده ایم. مهم تر از همه اینها شهرت او به اخلاقمداری و پرهیز از افراط و تفریط در عرصه سیاست است . شهرتی که البته خیلی از مخالفان و حاشیه سازها آن را به خنثی بودن سیاسی تعبیر کرده اند در حالی که از یاد برده اند «حسن حبیبی» بیشتر از یک فرد اجرایی ، نیرویی فکری و فرهنگی بود که چند برابر آنهایی که اهل هیاهو و جنجال سازی بودند ، کار و فعالیت کرده است و با اینکه برای ۳ دوره متفاوت معاون اول رییس جمهوری بود هرگز هیچ جناح و گروهی نتوانست به او انگ قدرت طلبی بزند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.